«و آنکه دیر آمد» روایتی از تشرف دو نوجوان به محضر حضرت بقیه الله در دوران غیبت است. داستانی بلند بر مبنای یکی از رویدادهایی که در کتاب «نجم الثاقب» به قلم «میرزاحسین نوری» ثبت شده است. کتابی که خواندنش لذت مطالعه اثری بینظیر دارد و شعله عشق امام زمان(عج) را در دل مخاطب شعلهورتر میکند. کتابی که مخاطبان از نوجوان تا بزرگسال را به دلیل داستانی پرکشش و قلمی جذاب و روان جذب خود کرده است.
شیعه با الهام از تعالیم نورانی معصومان به حضور حجت خدایی اعتقاد دارد و فرارسیدن روزی را امیدوار است که جهان با ظهورش از ظلم و بیداد رهایی یابد و از عدل و داد پُر شود و زمین برکات خود را ظاهر کند و عاقبت از آن متقیان بشود و هرکس به چنین موعودی معتقد است در دوران غیبتش چشم انتظار اوست و در مشکلاتش به او توسل میکند.
با اشتیاق زیاد از جا پرید. دستهایش را به هم زد و گفت: «پدرم میگوید او ولی خدا بر زمین است که به داد هر نیازمندی از هر دین و ایمانی میرسد. نمیدانی چه حال و روزی دارم. از شوق و دلتنگی پرپر میزنم. دلم میخواهد از اینجا بروم. خودم را گم کنم و باز صدایش بزنم و آن قدر گریه کنم، آن قدر استغاثه کنم که به کمکم بیاید و آن وقت دیگر دست از دامنش برندارم. شده پشت سرش تا آن سر دنیا میروم و دیگر هرگز یک لحظه هم از او جدا نمیشوم.