از آن جا که بیعلاقه به خوشنویسی نبودم، به سراغ استادی رفتم تا مرا درس و مشق خطاطی بدهد. مرا پذیرا شد و بعد از تدارک قلم و دوات و لیقه و کاغذ، برای گرفتن سرمشق نزد او رفتم.
در بخشی از کتاب «محرمانه، مستقیم (آنچه جوانان نباید بخوانند!)» درباره «امان از درد بیمعلمی»، میخوانیم: «ایامی که تازه وارد دانشگاه شده بودم، با یک نفر از دوستان به سرمان زد که برویم و دوره آموزش نواختن سازی را تجربه کنم، شال و کلاه کردیم و رفتیم. از قضا استاد نوازنده ساز، مرد نابینا و نوازنده چیره دستی بود که به خوبی نیز نواختن را تدریس میکرد.
آیا این خبر مفید بود؟
نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف