مهدوی در تحلیل نگاه مولانا گفت: مولوی روح متعالیتری دارد و تجربههای درخشان و آسمانی ارائه میدهد تا آدمها بتوانند در زندگی سطحی، ملالآور و تکراری گرفتار نشوند و تمام هستی خود را تباه نکنند. مولانا چیزی به نام عشق و چیزی به نام آسمان را به رسمیت میشناسد؛ گرچه همیشه هم در آسمان نمیماند. از این نظر او کییرکگارد، فیلسوف قرن نوزدهم، را شبیه مولانا دانست و گفت: کییرکگارد نیز زندگی سطحی، عاطفی و احساسی را نازل، دون و بیارزش میداند. او میگوید ساختمانِ وجود انسان چند طبقه است اما مردم اصرار دارند در همان زیرزمین باقی بمانند. کییرکگارد نیز همانند مولانا ساحت بالاتر را ساحت اخلاق میداند و ساحت دیگری که بالاتر از اخلاق است را ساحت ایمان معرفی میکند که در آنجا یک عشق بیشرط و بیتعین نسبت به خداوند وجود دارد و عشق و ایمان تمام وجود را فرا میگیرد.
وقتی آدمها را به خودی و بیخودی تقسیم میکنید، خدا را به غیاب بُردهاید و با پدیدار شدن خدا دست و پنجه نرم کردهاید.
ممکن است که مولانا اعلیترین خیر را خلوت با خدا، ریاضت نفس و تلطیف دل و خیر بعدی را شفقت بر انسانها بداند اما بدون تردید، هر سه شاعر مصداق بارز تحقق خیر به انسانها را عشق، شفقت بر دیگری، همدردی و زندگی با انسانهای دیگر میدانند.
بنابراین دیگری وسیله یا پدیده نیست تا هر گاه که خواستید او را تایید یا رد کنید. دیگری مهم است؛ چراکه دیگری هدف است؛ بنابراین برچسب نهادن بر آدمها در دستگاه دینی وجود ندارد و باید انسان را نگریست.
این استاد دانشگاه گفت: هر سه شاعر این جهان را حضور آیهها و نشانهها و نیز تجلی ظهور میدانند؛ بنابراین همه انسانها سایهی حضور و ظهور خداوندند و خدا با انسان پدیدار میشود و از غیاب به خطاب میآید. خدا در غیاب است چون انسانها یکدیگر را میآزارند؛ خیرخواه و نیکخواه نیستند و از درد و رنج هم نمیکاهند. خدا بین ما و همسایه ایستاده است. وقتی به همسایه عشق میورزی، خدا پدیدار میشود. وقتی وجود یک انسان را جدی میگیرید، در نتیجه خدا آشکار میشود. خدا چیزی جز تجلی نیست.
مهدوی ادامه داد: اما سعدی در اشعار خود دو شخصیت متفاوت را نشان میدهد؛ به طوری که گلستان شامل نکات زیبا، تاملبرانگیز و تکاندهندهی اخلاقیست و بوستان اندیشههای ناب، حکیمانه و فیلسوفانه را دربرمیگیرد و در غزلیات سعدی که کاملا عاشقانه است انسان طبیعی را میتوان دید.
مهدوی در ادامه گفت: حافظ هم ویژگی سعدی و هم ویژگی مولانا را دارد البته نمیتوان گفت حافظ نابترین تجربیات عرفانی را داشته اما او نیز بیقرار بوده و از نام ننگ و با ننگ انس دارد و از تایید و تکذیب دیگران رویگردان است و در عین حال روی زمین سیر میکند و هشدار میدهد که اگر از زندگیِ زمینی خود لذت نبرید و سروری را تجربه نکنید، در قیامت هیچکس به فریاد شما نخواهد رسید.
آیا این خبر مفید بود؟
بنابراین خیر یک مفهوم عمومی است و بر اساسِ این تعریف، مطالعه، تامل و جنگ با ظلمت درونی نیز خیر است؛ چرا که روحِ آدمی را غنیتر و گرانقیمتتر میکند.
آنچه در تفکر مولانا، حافظ و سعدی به انسان تعالی میبخشد و او را به ساحت اخلاقی و ایمانی میبرد و روحش را افزونتر میکند این است که انسان باید بتواند دیگری را انسان بینگارد و به او عشق محبت و شفقت بورزد و این یکی از زیباترین مصداقهای خیر است.
در جامعهای که انسانها به هم محبت نمیکنند، خدا مرده است. اگر در جامعهای ظلم و نابرابری امری ساده باشد، خدا میمیرد.
به گزارش خبرگزاری برنا، دارالاکرام شانزدهمین نشست خیر و خرد را با موضوع «آشنایی با اندیشه و نگاهِ شاعرانِ فارسیزبان به فعالیتِ خیرخواهانه» برگزار کرد.